وی دوران بازنشستگی را از 60سالگی به بعد میانگارد و حال آنکه در قوانین و مقررات کشور ما، سن این دوره 50 سالگی است. این دوره در تقسیمبندی اریکسون، بین 35 تا 60سالگی قرار دارد که میانگین آن، حدود 48 سالگی میشود و درست با سن بازنشستگی ما تطابق دارد. این روانشناس این دوره را سن باروری در برابر بیثمری میشمارد. چنانچه در چنین برههای از زمان، شرایط مناسبی برای فرد ایجاد گردد، یارای آن را دارد که تولیدکننده خوبی هم باشد وگرنه احساس پوچی و بیهودگی میکند!
چنانچه او را پذیرا شوند، بالنده میگردد، اما اگر بازنشستهاش کنند، از تلاش بازمیماند. اریکسون، جنبه فرهنگی این سن را پذیرش مسئولیت در امور اجتماعی و نهادهای زندگی اجتماعی میپندارد. این در حالی است که ما شخص را با بازنشسته کردن، از تلاشهای جمعی بازمیداریم. او عضو پرورش یافتهای است که میتواند مثمرثمر نیز باشد.
روانشناس مذکور، سادهترین باروری این دوره را در تولیدمثل و انتقال فرهنگ یعنی تربیت کودکان و عنایت به پیشرفت آنان در زندگانی میشمرد. باروری در سطح بالاتر و در اوج این سن که همان موعد بازنشستگی به حساب میآید، با میزان سازندگی فزونتر صدق میکند. معلم بسان سایر کارکنان نیست که بر اثر کار، فرسوده شود.
وی از حیث جسمانی تحلیل میرود، اما از نظر ذهنی بالندهتر شده و باید از او در انجام فعالیتهای افزونتر بهره گرفت. از همین روی، بازنشسته کردن زودهنگام معلم، صلاح نیست بلکه باید نوع کارش را تغییر داد تا از سرمایههای فکریاش سودی حاصل آید و به کارهای یدی رو نکند.
نامدارانی مانند چرچیل، پیکاسو و راسل تا 90سالگی توانایی ذهنیشان را حفظ کردند. علیاکبر دهخدا و کمالالملک در 80-70 سالگی از قدرت شگرف و بسزایی برخوردار بودند. امروزه که در کشور ما، پژوهشها جای خود را مییابند، جا دارد که از بازنشستگان توانمند در مراکز پژوهشی و جز اینها استفاده شود.
درست است که شمار زیادی از بازنشستگان، توان اشتغال دوباره را ندارند و قادر نیستند در نظام تولید، ایفاگر نقش مهمی باشند، لیکن نه آنچنان درمانده که مابقی عمر را به پوچی سپری ساخته و با کولهباری از تجربههای ارزنده و گرانبها، عزلت گزین و گوشهگیر شوند.
در بسیاری از فرهنگها، آغاز بازنشستگی را با برقراری جشن و آیین همراه میسازند. یاران و همتایان، ورود فرد بازنشسته را به فصل نوینی از زندگی شادمانه شادباش میگویند.
«اشلی»، بازنشستگی را در قالب مفاهیم بیان داشته و آن را به منزله فرآیند، رخداد یا نقشی مورد بررسی قرار داده است. این دوران به عنوان یک فرآیند، عبارت است از تدارک و گذر از نقشی به نقش دیگر، یعنی از نقش کارمند که پیرو هنجارهای معینی است به کسوت یک بازنشسته که هنجارهای ویژه خویش را داراست.
با توجه به تعریف فوق و تطابق آن با وضعیت کنونی، بازنشستگان فاقد نقش رسمی می شوند و حتی در پذیرشهای اجتماعی و روزمره برایشان نقشی منظور نمیشود. جمع کثیری از این گروه بر این نظرند که اجتماع، ایشان را نادیده گرفته است.
این در حالی است که انسان تا وقتی که زنده است، باید نقشهایی بر عهده داشته باشد. فرد بازنشسته با عنایت به اینکه نزدیک به 30 سال از یک نقش سازمانی برخوردار بوده و یک شبه آن را از وی بازستاندهاند، اندوه، و بیماریاو را به خویشتن سرگرم میسازند.
دوران کهنسالی یا بازنشستگی ، دوره خردورزی یا فصل خرمنبرداری از تجربیات عمر است. در همین زمینه سعدی، سخنسرای نامور ایران زمین میگوید:
مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بستن به کار
اصطلاح و یا ضربالمثل معروفی در زبان فارسی ورد زبان همگان است که گویند: «دود از کنده بلند میشود!» آنچه در زیر میآید، گواهی بر این مدعاست و مطالعه این موارد و نکات، عاری از لطف نیست:
«بشریت، پیشرفت اخلاقی، اجتماعی و ترقی خویشتن را مدیون کهنسالان است. در دوران سالمندی، انسان بهتر و خردمندتر میشود و تجربههایش را به نسل آینده منتقل میسازد. بدون سالخوردگی، آدم راکد میماند.»
(تولستوی)
«کهنسالی، سفر به سرزمین دیگری است. چنانچه پیش از عزیمت، خویشتن را آماده کرده باشید، به شما خوش میگذرد.»
(اسکیز)
«خرد، آموختنی نیست. مستقیماً ایجاد میشود. وجود آن را تشخیص میدهیم، ولی اندازهاش را نمیتوان با معیاری مشخص نمود. فرزانگی، فراگرفتنی نیست. تنها با رشدکردن و گذشت زمان میتوان به دستش آورد.»
(سقراط)
خلاصه اینک درایت و خرد، ارمغان طول عمر آدمی و پیامد گذشت و گذران سالهای بلوغ و رسیدن کهنسالی است. در صورتی که بدانیم چگونه به عمل دست یازیم و شمع حیاتمان را تا آخرین روز زندگی روشن نگهداریم، به سه ارزش دسترسی پیدا میکنیم:
1 - درایت و خرد که پیامد طول عمر است.
2 - تجربه سازنده که سبب جالب شدن زندگی میشود.
3 - طول حیات.
روانشناسانی که در زمینه سازندگی پژوهش می کنند، معتقدند که هنرمندان و نویسندگان در سنین بالاتر بهتر میتوانند به دیدگاههای سودمند برسند.
گفتوگو با سالخوردگان را به هر چیز دیگری ترجیح میدهیم زیرا آنان به راهی گام نهادهاند که دیر یا زود ما هم خواهیم پیمود. باید بدانیم و از آنان بپرسیم که مسیری است هموار و دلپذیر یا ناصاف و پر سنگلاخ؟
عهد پیری، زمان گوشهگیری و انزوا نیست. برخی از مردم، دوران بازنشستگی را که همزمان با سالخوردگی است، با بیکاری و انزوا میگذرانند، به این خیال که در دوران جوانی، تمام برنامههای زندگیشان را به انجام رساندهاند. در صورتی که این دوره، زمان نتیجهگیری از عمر و فصل درو و برداشت حاصل زندگی است. مگر نه اینکه دانشمندان بزرگ جهان عمدتاً در سالمندی، حاصل تجربیات و معلومات زندگیشان را به عالم بشریت عرضه داشتهاند:
1 - «ولتر»، دانشمند و فیلسوف فرانسوی در سال1764 که 70 سال داشت، کتاب «فرهنگ فلسفه» را نگاشت.
2 - «ویکتور هوگو» اثر مشهور خود « آخرین روز یک محکوم » را در سن 83 سالگی نوشت و تا جان در بدن داشت، قلم بر زمین نگذاشت.
3 - «ادیسون» اثر «بهرهبرداری از برق» را در موتورها که منشاء حرکت موتور است، در 70 سالگی کشف نمود.
4 - «میکل آنژ» در 89 سالگی اثر معروف خویش تحت عنوان "Rime" را عرضه داشت و تا پایان عمر در کلیسای «سنپیر» مشغول هنرآفرینی شد.
5 - «آدنائر» صدراعظم آلمان در 73 سالگی به صدارت رسید، کشورش را 14سال اداره کرد و در 91 سالگی جان باخت.
6 - «پیکاسو» تا 92 سالگی، آثار مشهور و نقاشیهای خویش را ارائه کرد.
7 - «چرچیل» با 91 سال عمر، نخستوزیر انگلیس، برنده جایزه نوبل در ادبیات و سیاستمدار دوره خود بود. وی در 82 سالگی کتاب «تاریخ ملل انگلیسی زبان» را به رشته تحریر درآورد.
8 - «سعدی» 82 سال عمر کرد و تا آخرین دوران حیات به پند و اندرز اشتغال داشت.
9 - «فردوسی» با 71 سال عمر، کتابش را در اواخر زندگی پایان داد.
10 - «برتراند راسل»، فیلسوف نامور جهان تا 94 سالگی در کمیته بینالمللی صلح تلاش میکرد.
11 - «جرج برنارد شاو»، نمایشنامه «قصههای پندآموز» را در 93 سالگی نگاشت.
12 - «آلبرت شوارتیزر» در 89 سالگی بیمارستانی را در آفریقا سرپرستی میکرد.
13 - «ویلیام سامرست موآم» کتاب «دیدگاهها» را در 80سالگی نوشت.
14 - «لئو تولستوی» در 83سالگی اثر «نمیتوانم ساکت بمانم» را نگاشت.
15 - «لرد گلاستون» در 83سالگی برای چهارمین بار به نخستوزیری انگلستان رسید.